عشق....

عشق را بیمعرفت معنا مکن  زر نداری مشت خود را وا مکن گر نداری دانش ترکیب رنگ  بین گلها زشت یا زیبا مکن خوب دیدن شرط انسان بودن است  عیب را در این و آن پیدا مکن دل شود روشن ز شمع اعتراف  با کس ار بد کرده ای حاشا مکن ای که از لرزیدن دل  آگهی  هیچ کس را  هیچ جا رسوا مکن  زر بدست طفل دادن  ابلهیست  اشک را  نذر غم دنیا مکن پیرو خورشید یا آئینه باش  هرچه عریان دیده ای افشا مکن .... ازطرف مهندس حامدیان

زندگی

زندگے مثل پیانو است دڪمہ هـاے سیاہ براے غم هـا دڪمہ هـاے سفید براے شادے هـا اما زمانے مے تونے زیبا بنوازے ڪہ دڪمہ هـاے سفید و سیاہ را با هـم فشار بدے ‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🌺

لحظه ی دیدنت

لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم  سیب را دید!! ..ولی دلهره را دوست نداشت تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد  گفت یک..گفت دو ..افسوس سه را دوست نداشت من تو خط موازی ؟..نرسیدن..؟ هرگز دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که از همان کودکیش مدرسه را دوست نداشت طرف مهندس حامدیان