زندگیه دیگه
گاهی خسته‌ت می‌کنه
خیلی خسته‌ت می‌کنه
اونقد که دوس داری
خودکارتو بذاری 
لای صفحات‌ زندگیت و
یه مدت بری سراغ خودت
هیچ‌ کاری نکنی
هیچ کسی و نبینی
با هیچکی حرف نزنی
حتی نفسم نکشی
اما مشکل اینجاست
بعد که برمی‌گردی
می‌بینی یه نفر خودکار و 
از لایِ کتابِ زندگیت بیرون کشیده
و تو هم یادت نمیاد کدوم
صفحه بودی، گم میشی
و هیچی تو دنیا بدتر از این
نیست که ندونی کجای زندگیتی ...